وبلاگ زبان انگليسي برترشاهدبقيه الله برازجان وبلاگ آموزشي زبان انگليسي استان بوشهرشهرستان دشتستان
Two soldiers were in camp. The first one's name was George, and the second one's name was Bill. George said, 'Have you got a piece of paper and an envelope, Bill?' Bill said, 'Yes, I have,' and he gave them to him. Then George said, 'Now I haven't got a pen.' Bill gave him his, and George wrote his letter. Then he put it in the envelope and said, 'Have you got a stamp, Bill?' Bill gave him one. Then Bill got up and went to the door, so George said to him, 'Areyou going out? Bill said, 'Yes, I am,' and he opened the door. George said, 'Please put my letter in the box in the office, and ... ' He stopped. 'What do you want now?' Bill said to him. George looked at the envelope of his letter and answered, 'What's your girl-friend's address?'
بيل گفت: بله دارم. و آنها را به وي داد. سپس جرج گفت: حالا من خودكار ندارم. بيل به وي خودكارش را داد، و جرج نامهاش را نوشت. سپس آن را در پاكت گذاشت و گفت: بيل، آيا تمبر داري؟ بيل يك تمبر به او داد. در آن هنگام بيل بلند شد و به سمت در رفت، بنابراين جرج به او گفت: آيا بيرون ميروي؟ بيل گفت: بله، ميروم. و در را باز كرد. جرج گفت: لطفا نامهي مرا در صندوق پست بياندازيد، و ... . او مكث كرد. بيل به وي گفت: ديگه چي ميخواهي؟ جرج به پاكت نامهاش نگاه كرد و گفت: آدرس دوست دخترت چيه؟نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب موضوعات پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|